دکلمه ها - شعر و دکلمه

دکلمه ها - شعر و دکلمه

(مجموعه اشعار و دکلمه های مهدی پورآزاد و شاعران دیگر)
دکلمه ها - شعر و دکلمه

دکلمه ها - شعر و دکلمه

(مجموعه اشعار و دکلمه های مهدی پورآزاد و شاعران دیگر)

اشعار ارسالی شما

توجه : تا اطلاع بعدی، شعر و دکلمه در سایت درج نمی شود. 

این وب سایت یکی از پربازدیدترین وب سایت های شعر و دکلمه می باشد

و شعر شما در معرض بازدید انبوهی از شعر دوستان قرار خواهد گرفت



شعر ارسالی از:منصور مصطفائی فر

--------------------------------

آشفته تر از زلفت

آشفته تر از زلفت هر لحظه و هر روزم با داغ غم هجرت می سازم و می سوزم درگیر نگاه تو ماندست نگاه من زین روست به تصویرت من چشم همی دوزم بر دفتر احساسم نام تو چو بنویسم شور و شرری تازه در شمع دل افروزم بر هر که نمودم رو دیدم غم و بدعهدی کس نیست در این عالم غمخوارم و دلسوزم روزی دل من پر شد از عطر حضور تو افسوس که اینک من حسرت به دل اندوزم در بین غزلهایم تو ناب ترین هستی کز شیوه ی چشمانت شعر و غزل آموزم ((منصور)) و شب تارش پایان نپذیرد تا آیی و بدانی من آن عاشق دیروزم


بهمن ماه 1391                              نظرات


شعر ارسالی از:سجاد صادقی

--------------------------------

می خواهمت بانو

می خواهمت بانو دچارم کن من از تو امید نفس دارم اینجا برای شوق پروازم هم قد آغوشت قفس دارم در بند احساسات زیبایت من را صلیبی کرده ای بانو من در نگاهت قطره ام،هیچم من پیش عشقت می زنم زانو می خواهمت بانوی خوب شعر بانوی شورانگیز اشعارم این چارپاره نذر چشمانت من بی نهایت دوستت دارم می خواهمت یعنی بدون تو این زندگی گم کرده ای دارد یعنی تو باید باشی و حتما از آسمانت عشق می بارد پابند احساسات زیبایت تا مغرب دنیا گرفتارم به اسم زیبایت قسم بانو تا بی نهایت دوستت دارم می خواهمت بانو دچارم کن من از تو امید نفس دارم اینجا برای شوق پروازم هم قد آغوشت قفس دارم


دی ماه 1391             دانلود دکلمه                     نظرات



اشعار ارسالی از: سهیل ساسان

http://www.soheilsasan.blogfa.com

---------------------------

وابسته ی عشق

بُگذار کمی به عشق وابسته شوم اینبار هم از نبودنت خسته شوم آن روز بیا نگاه خود را بفرست آن روز مَرو که بی تو پَر بسته شوم پَنبیدنِ تارِ رشته هایم با تو احساسِ خوشِ نوشته هایم با تو غش کردن و ریسه ریسه لبخند زدن باریدن و اشک و ناله هایم با تو زیباست تمامِ لحظه ها با نفسَت دیوانه شدن به خاطرت، در هوسَت امروز تویی تمام داراییِ من آن روز منم تمامِ احساس و کَسَت هرلحظه کنارِ تو همآغوش شدن یعنی همه غصه ها فراموش شدن ای عشق بیا ببار من در عطشم در حسرت باریدن و خاموش شدن من مشتریِ نگاهِ نرمَت هستم من شاعرِ عشق ، ناز ، شرمَت هستم یک عمر برای ذوبِ یخهای دلم لب تشنه ی بوسه های گرمت هستم زن یعنی همه چیز...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دخترم

بابا به تو دل میده... دلبسته ی چشماته... دخمل بابا... روزی که بدنیا بیایی... آنقدر برای زندگی بهانه دارم... که تمام فرشته ها را برای دیدنت دعوت میکنم... صدای به دنیا آمدنت را که بشنوم... چیزی در دلم فرو میریزد... حسی به نام پدر شدن تمام وجودم را پر میکند... حسی شبیه خوشبختی... شبیه آرامش... وقتی عاشقانه ترین نفسهایت را میکشی... با هر تپش قلب کوچکت هزار بار میمیرم و زنده میشوم... دردانه ی بابا... من یک بوسه از لبهای کوچک و عسلی تو را... با همه ی شیرینی های جهان عوض نمیکنم... تو تب کنی دق میکنم... آه بکشی میمیرم... قلب بابا... نمیدانی چقدر دوست دارم با دامن چین چینت... تمام مساحت دل مرا قدم بزنی... و خسته از تمام بازیگوشی هایت... با صورتی خیس از عرق.... و لپهای گل انداخته ات... آرام در آغوش من به خواب بروی... و من هرچه دارم از پدر بودن... لابلای سلول های تنت ذرّه ذرّه سرازیر کنم... تنگتر از همیشه در آغوشت بگیرم... ببوسمت... ببویمت... امید دل بابا... مامان... تو... من... سه ضلع مثلثی هستیم... که روزی تمام دنیا را به خودمان خیره خواهیم کرد... ما سه نفر... پر جاذبه ترین برمودای این زمین را میسازیم... و شک نکن... بابا اگر از جان خودش بگذرد... از لذت شنیدن صدای نفسهای تو نخواهد گذشت... دوستت دارم... دخملی از جنس پوست و گوشت و استخوان من...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیال

در اشتیاق دیدن چشمان ساده ات گاهی چقدر ساده دلم تنگ می شود رنگین ترین کمان وجودم به بوسه ای از سرخی لبان تو صد رنگ می شود در هر نفس که می کشم از نام ناز تو ضربان قلب عشق هماهنگ می شود بین دل و نگاه و لب و چشم و گوش من حتّی سر خیال تو هم جنگ می شود می ترسم از شبی که تو باشی و نیستم آن روز قلب کیست که دلتنگ می شود؟

------------------------------------

دی ماه 1391                دانلود دکلمه                    نظرات



اشعار ارسالی از: امیر رضا رفیعی

-------------------------

خستگی در قلبم

دست من خالی نیست...قلمی دارم من... شب شعری..فکری... و کمی تنهایی چاشنی کار من است... تا ک اشعارم را...ساده تر داد زنم.. البته...!نه به سادگی دل باختنم... ساعتی رو به من است...عقربه ای که ازآن بیزارم...چون که هر ثانیه صد سال به درد دل من میخندد..و کتابی کهنه...رو به رویم باز است...و(صدای پای آبی) که از آن می آید... تا بشویم با آن...خاطراتی که درآن حیرانم... بدنم میلرزد...قلمم میلرزد...از نگاه سرد این پنجره ها میترسم... سایه ای روی تن دیوار است...در فرار از چه...خدا می داند... چند صباحیست بسی بیمارم...چون ک تا وقت سحر بیدارم...

--------------------------------------

    دانلود دکلمه ی این شعر    

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خستگی در قلبم2

خستگی در قلبم قدمی سخت نهاد... تا کجا دیدن مرگ..؟ مرد هم مرد قدیم... یاد سهراب بخیر... خانه ی دوست کجاست...؟ اسم من یک آه است..آهی از سر افسوس نگاه یک گل!نه گلایل! اشعارم تلخ است... جای عشقم خالیست...خلوتم آینه ها را بِشکست... به کجا باید رفت؟ جایی دور تر از تنهایی؟ داستان دل من جنس احساس نبود... تکه قلب سنگیست،تکه سنگ قلبیست،هرچه!فرقش در چیست؟! به دلم می گویم:فصل ها را بشمار... یک زمستان،دو زمستان،سه زمستان... خسته ام از سرما...خنده هایم را مبین... گریه از پشت چشانم پیداست!! می رسد وقت مرگ...روزها را مَشُمار... روزی سهراب با دل خونش نوشت:تا شقایق هست زندگی باید کرد... کو شقایق؟ و نه سهراب...بگو کاش نبودم تا نمی دیدم شقایق هارا...

---------------------------------
    دی ماه 1391                دانلود دکلمه                نظرات


شعر ارسالی از: امین اسکندری

--------------------------------------

 به نام دلهای پاک
یه لباس سفیدکش دار
یه ماهه که چشم به راته
توی آسایشگاه سرد
توی فکرعاشقاته
توبا کفشای سیاهت
کت و شلوارونگاهت
که همش خشکه و سرده
میری پیش دل !که درده
***
تو حیات تیمارستان
یه عروس ماهی نشسته
روسریشو در آورده
موهاش! رنگ زشته زرده
یه لباس خاب به تنش هست
رد شکلاتش که روش هست
ابروهاشو بد برداشته
یکیشو نصفه گذاشته
***
تو با کادیلاک آبی
همیشه میای سراغش
حرفای تازه نداری
رک و راست بده جوابش؟
اگه چه مهری نداری
روشن میشه اون چراغش
تو دیگه حاضر نیستی که
نگذری از اون که خسته اس
اون که خسته ی شکستس
و فقط دل به تو بسته اس
دلی رو که تو شکستی
بعد نشستی
تمومش رو پینه بستی
موهاشو سفید کردی
بعد میگی که یه همدردی!
دستای اون رد تیغه
خاطراتی از شب و خون
آخر صداش یه جیغه
تو بریدی از گلوش نون
تو بریدی از گلوش نون
تو که اونو پیر کردی
نورچشاشو تیر کردی
چقده آروم میگیره
وقتی که تو رو میبینه
دل پرستاراش خونه
این یه ماه تو دیونه خونه
حالا اون به تو میخنده
دل به قول تو میبنده
موهاشو رنگ کرده امروز
میگه که ببین ...!
قشنگه...!
دستو رو دلش میذاره
تا,که زخم پنهون بمونه
میگه که هنوز میخامت
بغلم کن ای دیونه . . .
دور لبهاش, خوب کثیفه
از شکلاتایی که خورده
توی مشتش بیشترش هست
واسه تو مونده نخورده,
اون تو رو بغل میکنه
فشار میده لمس میکنه
سرشو پشتت میذاره
جف دستاشو ول میکنه.
تو داری با دو تا چشمات
رد دستاشو میپایی
که یه وقت کثیف نشه اون
کت و شلوار اروپایی
***
وقتی تو از اونجا میری
اون چشاشو به تو میدوزه
تو قدم که برمیداری
اون همش داره میسوزه
وایستاده تو رو میبینه
پیش کی میری ...؟
میدونه...!
ناخوناشو با دندوناش
داره تیکه تیکه میکنه
ناخنا پر خون شد ه
اون تو فکر تنها شدن
مثل یه عروس ما هی که
سرشو به تنگی میکو به
همه دور شو میگیر ن
اون میگه نرو میمیرم
اون تو فکر نامردیات
که هنو ز ادامه داره
میری پیش اون یکی که
خوشگله و تو رو داره

------------------------------------------------

امین اسکندری تابستان 1391           نظرات

شعرهای ازسالی از آوا ava
-------------------------------

شعرهایم ساخته‌ی دستان تواند...
در اندیشه ی آن نیستم که برابر عشق تو قیام کنم یا که مقاومت . . .
زیرا من و تمامی شعرهایم ساخته‌ی دستان تواند . . .
 لیک همه حیرتم از آن است که
 دور و برم را زنانی گرفته اند و جز تو کسی نمی بینم . . .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حکومت تو زیباست
پیامبرقلب من به صدای قلبم گوش کن
 که چگونه مرابه اسارت کشانده ایی
 فرمانروای قلبم حکومت کن حکومت تو زیباست
 پیامبر قلب من هستی مرا درهم شکن
 کل دنیا را نذر چشمانت می کنم
 چشمانت یعنی هستی من
 پیامبر من مرا به اسارت درآوردی
مرا از صدای قلبم بشناس
پیامبر من بر قلب من حکومت کن
در دستانت وسعت مهربانی گسترده است
 بیا و عاشقی را به من بیاموز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاه بیت غزل من
غزلها که ردیف می شوند یک بیت پر از عشق می سازی قافیه ها که ردیف می شود یک مصراع پر از احساس نگفته می سرایی تنها شاه بیت غزلت می ماند که باید با سختی و هیاهوی عاشقانه آنرا بسرایی غزلها هم ردیف می شوند برای شاه بیت غزلهای من، ای شاه بیت غزل من تمام غزلها در مقابل تو شاگردی کردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه آرام
چه آشنا می شوی وقتی

ساز ناکوک کوک می شود

و غزل ها

از برای تو می خواند

و چشمانت همسو با قلبم درضربان رگهایم آهنگ می نوازد

آسمان آبی

تو آبی

قلبم در حصار عشق

تو از آن سوی آسمان مرا می بینی

و من تو را در قلبم

به تماشا می کشم

چشمانت قتاله ی نبض های زندگی من هستند

کافی است رد پایت در نبضم نزند

همانحا

وسط زندگی

نبضم

خاموش می ماند

و دیگر هیچ

چه آرام می نوازد

چشمانت درمن

قصه ی زیبایی عشق را

و خوب می دانی

تو در من و از من

حکایتی زیبا همچون چشمانت

و من به تو و از تو به عشق رسیده ام.


            آذرماه 1391             دانلود دکلمه ی این شعر         
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تنها می گویم

وتو رفتی و رفتی

و من رسیدم به ابتدا

هر چقدر تو دورتر می شدی من نزدیکتر می شدم

تو رفتی

ببین من همین جا ایستاده ام

فاصله ی من تا تو هیچ تغییری نکرده 

و این زمانه است که چشمان تو را از من ربود

هنوز هم چشمانت را یادم هست

آن روز

که تو با من حرف زدی

چشمانت گفتند با من می مانی

و من هنوز چه خوش خیالم

خیالی نیست تو رفتی

تا من با نبودنت بسازم

تنها می گویم خداحافظ

این تو بودی که رفتی ...


اسفند ماه 1391                دانلود دکلمه                  نظرات


شعر ارسالی از: وبلاگ شهد عطش

---------------------------------------------

فسنجان بی تو!

و تو ستاره ای امشب، به بیت بی هنرم

مدام اشک من و یاد تو که شد سحرم


میان واژه احساس و درد یک رمز است

 تویی مقطعه ی آخرین شب گذرم


که بود شام و فسنجان که دوست هم داری

 و آن همیشه ی بغض دو چشم بی خبرم


و من هنوز لبم مست آن فسنجان است

که آخرین شب با تو... چگونه درگذرم؟


هنوز خاطر لیلی بدون مجنون است

چه بود قصه فرهاد ... بر حذرم


زمان گذشت زداغت، فسانه آخر

و من ز کوتهی قصه تو در شررم


دوباره شام همان خانه بود، فسنجان و حیف

نبودی و من تنها غمت ز دل نبرم


هنوز عطر فسنجان تن تو میان خانه و تو

درون مصرع آخر؛ رفتی از نظرم


اسفند ماه 1391                دانلود دکلمه                 نظرات




تا صفحه 5 فعال است         اشعار ارسالی جدید در صفحات جدید قرار می گیرند

صفحات     6    5    4    3    2    1
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد