وقت آب دادن گل هاست، گل من طاقت ندارد
تو نگو که آب نداریم، تشنه است باور ندارد
تو برو، مرا خبر کن، وقت جان دادن گل ها
طاقت دیدن ندارم وقت التماس گل ها
تو بیا ببین که عشق را گوشه ی باغ خشکیده
که زنبور آب می آرد برای گل پژمرده
تو ببین شاپرک ها را، با زبان خشک روزه
بال بال می زنند باد را برای گل تکیده
و خدا نظاره دارد تک تک ثانیه ها را
عشق جریان دارد به ساقه، و گلبرگ ها را
وقت جان دادن دریغ از قطره های نم شبنم
گل خواب می بیند باران می بارد نم نم
تو مپندار که او را بعد مرگش زندگی نیست
او به باغی درآید که زین پس تشنگی نیست
دوست من، گل ها عزیزند، مثل بوسه ها لطیفند
هر کجا دیدی گلی را، تو بدان آن ها غریبند
من و گل تسبیح گوییم که خدا بی نظیر است
زندگی زیباست چون خدا در نزدیک است