در پهنه ی آسمان، ستاره ای تنها، همچون قطره ای اشک، در دل شب نغمه ها.
منعکس در آب، نورش رقصان و زیبا، گویا که قصه ای گوید، از عشقی شیدا.
آب و ستاره، دو یار همیشگی، در سکوت شب، رازها کنند نجوا.
هر دو زلال و روشن، هر دو پاک و بی غش، در آغوش یکدیگر، غرق در آرامش.
ستاره در دل آب، انعکاسی دگر دارد، آب در آغوش ستاره، راز خود را می گذارد.
گویی که هر دو، از یک گوهر آفریده شده اند، در دو کالبد جدا، راز یگانگی را گفته اند.
آب و ستاره، دو یار همیشگی، در گذر زمان، هم سفر و هم نغمه.
در سکوت شب، رازها کنند نجوا، از عشقی بی پایان، از یگانگی مطلق.