و چه خنده دار است بی پولی من
برای تو که نمی دانی از احوال من
در این فکرم که اگر جای من بودی
باز نماز می خواندی در سجاده ی من
سجاده ی من پاره پاره است
شکل پیرآهن تازه کهنه ی من
تا کنون شب گرسنه خوابیده ای
شکل خواب های همیشگی من
چه بوی خوشی می دهی
نیست مثل بوی تنپوش من
پوست تو تر و تازه است و سفید
نیست مثل پوست زبر تن من
غلط می خوری روی تخت خواب خود
شکل خوابم را ببین خواب خشک من
تا کنون شنیده ای درد تازیانه ها
من زیاد خورده ام شکل دردهای من
شرط می بندم باز خنده دار است
که بدانی از عاشق شدن من
عشق من برای تو قابل دید نیست
درک آن برای تو مثل دردهای من
عشق من شب برد مرا تا ارش
تو نداری آنچه از داشته های من
دنیا اگر خوب بود برای خوبان بود
تو بمان با دنیا دور از احساس من