از خونه ی غمزده و شکسته و خراب من
تا قصر زرین شما فاصله ی زیادی هست
از قلب خوندیده ی من، عاشق و دلکنده ی من
تا قلب بی نیاز تو فاصله ی زیادی هست
از چشمای خون آب من، تار شده ی سیاه من
تا چشمای زیبای تو فاصله ی زیادی هست
آروم بگیر دستای من دستای ترسیده ی من
تا دستای امن و لطیف فاصله ی زیادی هست
از تن من که سرد شده لرزیده و مریض شده
تا تن خوشبوی شما فاصله ی زیادی هست
از اون بهشت قصه ها که تو نوشتی واسه ما
تا جنگل کلبه ی من فاصله ی زیادی هست
از لب تیز تیغ به رگ، در شب سرد و غمزده
تا لب های شیرین تو فاصلمون امشب کمه
آیا مرا فراموش خواهی کرد؟
پس از این تکرار شمع مرا خاموش خواهی کرد؟
آیا سخنان گفته و ناگفته ام را پاک خواهی کرد؟
صدای دکلمه هایم را کم خواهی کرد؟
یاد مرا از خاطر خود پاک خواهی کرد؟
می ترسم دروغ گفته باشی که دوستم داری
سرکاری باشد جمله های تکراری
مهم نیست، قلب من هنوز می تپد
یک روز هم غنیمت است زندگی به عشق تو می ارزد
پایان هر روز دنیا روزهای تاریک من بود
پایان راهی که تکرار بعدی آن مرگ بود
نمی دانم چه می گویم خسته ام
بگذار بعد این تاریکی خواب مرگ من باشد
تو را آغوش می گیرم ولی آغوش تو سرده
تو چیزی نمی گویی اگرچه حس تو درده
تحمل اجباری، مرا خوش نیست تو را چه
اگر دوستم نداری با من بودن تو از چه
رهایم کن برو با آن که رویای تو بوده
من هم رویایی دارم اگرچه حس من مرده
عشق که زوری نمیشه وصلت ما بی فایده بود
برو سراغ آرزوهایت شاید این اصل قاعده بود
او که او را دوست دارم مرا دوست ندارد اما
خوشم با او می مانم با او تا ابد در رویا
باور دارم به روزی که دوباره روزها به کام ما خواهند چرخید
شاید این دنیا قسمت نباشد اما روزها دوباره خواهند چرخید
ای کاش می شد به گذشته بازگشت یا ماند در لحظه هایی که دوست داشتیم
مگر ما چه می خواستیم از روزگار جز لحظه هایی که همیشه دوست داشتیم
این چنین قسمت و تقدیر روا نیست ما فقط همدیگر را می خواستیم
عشق ما عشق پاکی بود که خدا را در آن می خواستیم
* * *
بازگردیم به گذشته به شبهای تا سحر نخفتن
به عاشقانه سخن گفتن اشک ریختن دعا کردن
به شوخی های الکی، خوب بود می گفتی بانمکی
به باهم بودن، بی هم بودن، دنیای الکی
به زندگیِ دورادور، زندگی من و تو از دور
به زنگ خطر، چشم های حسودِ روزگار کور
به اشک هایی که ریختیم پای مانیتورهای خسته
به دردهایی که نعره می کشید از قلب های خسته
من و تو چه عاشقانه شب را سحر می کردیم
با اینکه دور بودیم همیشه برای هم دعا می کردیم
یادش بخیر آن روزها، چه زود گذشت آن روزها
چه زجری داشت زندگی بعد از پایان آن روزها
که می نوشتم برایت، تو شعر می شدی به من
تو را می نوشتم، بو می کشیدم، تو گم می شدی در من
ما هرگز همدیگر را ندیدیم حتی لحظه های مرگمان
وقتی مرا بُردند به زور، تو ماندی پی دردمان
چه بی صدا مُردیم کسی ما را نشناخت
گویا که هرگز نبودیم به دنیایی می باخت
دنیا را دوست نداشتیم دنیا جای زشتی بود
آدم ها دروغ می گفتند، دنیا به کام بدان بود
کوچک مکانی می خواستیم با آب و نام خالی
فقط باهمدیگر باشیم این بود آرزوی باقی
اما نشد، دیگر دیر شد برای ما در این دنیا
کنون سر می کنم با خاطره هایت در رویا
یاس من، یاس من، من و تو شبیه هم بودیم
من خار داشتم اما گل یک گلخانه بودیم
دکلمه ی این شعر را می توانید توسط یکی از لینک های زیر دانلود کنید:
اجرای دکلمه با صدای: مهدی پورآزاد و معصومه حسین زاده(مصی)
حجم: 2.60 MB فرمت: MP3