در پهنه ی آسمان، ستاره ای تنها، همچون قطره ای اشک، در دل شب نغمه ها.
منعکس در آب، نورش رقصان و زیبا، گویا که قصه ای گوید، از عشقی شیدا.
آب و ستاره، دو یار همیشگی، در سکوت شب، رازها کنند نجوا.
هر دو زلال و روشن، هر دو پاک و بی غش، در آغوش یکدیگر، غرق در آرامش.
ستاره در دل آب، انعکاسی دگر دارد، آب در آغوش ستاره، راز خود را می گذارد.
گویی که هر دو، از یک گوهر آفریده شده اند، در دو کالبد جدا، راز یگانگی را گفته اند.
آب و ستاره، دو یار همیشگی، در گذر زمان، هم سفر و هم نغمه.
در سکوت شب، رازها کنند نجوا، از عشقی بی پایان، از یگانگی مطلق.
ببند چشماتو آروم
تفکر نه، نفس باش
در این دنیای ناپاک
تو پاک همچون سحر باش
به دنبال شبان نه
نه همسایه ی گرگ باش
فقط با خود، خودت باش
گذر کن از جمادی،
به دنبال خودت باش
بشین یک گوشه آرام
در این کابوس هوشیار باش
که هوشیاری چو خواب است
نه در سودای ذهن باش
فقط با او که عاشق
همیشه در دل توست
رفیق و همنشین شو
که او در تو خود توست
به دنبال دلت باش
که او در تو خود توست
به دنبال دلت باش
به دیدار شبانه و پرواز در آسمان
به رقص بشقاب های نورانی کهکشان
به نیمه تاریک ماه، پیرمرد آموزگار
به پرواز در خلع، احساس آزادی
به دو میهمان سرزده در سپیده دم
به گرفتن عضله هایم، دردهای دم به دم
به فضای توخالی ماده و علم بی معنا
به سکوت بربرهای وحشی در یغما
به شهرهای ویران در زیر آب
به شهرهای پنهان در روی ماه
به خواب ها و مردن ها و بردن های بسیار
به بیداری نیروانا، رعشه ی ستون فقرات
به فشار بین دو ابرو، چشم های بی انتها
به سبک بالی و پرواز در جهان بی منتها
به اشک های غربیانه ی سرشب
به بیداری ،نخوابیدن تا ته شب
به دشمنان آشنا در بدن های ماتریکسی
به شیوه های ذهن شویی فراتر از پیسی
به چشم انتظاری آخرین روز برای رفتن
به تمنای روح برای از بدن جستن
به یاد اشک های شبانه ام برای تو
به پاس عشق و وفاداریم از برای تو
در آن روز که من نیستم، تو خواهی بود
ای روح عشق، تو همیشه زنده خواهی بود
حجم: 4MB فرمت: MP3
از خونه ی غمزده و شکسته و خراب من
تا قصر زرین شما فاصله ی زیادی هست
از قلب خوندیده ی من، عاشق و دلکنده ی من
تا قلب بی نیاز تو فاصله ی زیادی هست
از چشمای خون آب من، تار شده ی سیاه من
تا چشمای زیبای تو فاصله ی زیادی هست
آروم بگیر دستای من دستای ترسیده ی من
تا دستای امن و لطیف فاصله ی زیادی هست
از تن من که سرد شده لرزیده و مریض شده
تا تن خوشبوی شما فاصله ی زیادی هست
از اون بهشت قصه ها که تو نوشتی واسه ما
تا جنگل کلبه ی من فاصله ی زیادی هست
از لب تیز تیغ به رگ، در شب سرد و غمزده
تا لب های شیرین تو فاصلمون امشب کمه
به چشمان مست و خمار تو قسم
من از هر چه به غیر توست پَسم
و در این وادیه حیرانِ همه کسم
چیست امیدشان دور از همهکسم
همه تاریک است دور از خیالت
من یه مجنون مخمور هوایت
گیج گیجم سرشار از هوشیاری عشق
سر نشناسم من به هوای عشق
حال بگویند دیوانه ایست رهگذر
مردم به خوابند از گناهشان درگذر
که گذشت روزگار و می گذرد روزگار
شیخ ما نبود هرگز به آن سازگار
به نگاه مهربان و خیره کشت قسم
که زان روز اول شدی همه کسم
که به کس نگویم جز تو همه کسم
که مجنون وجودِ توام ،به تو قسم
آهای ای مرغ سرکنده کدامین سوی
آهای ای مرغ سرکنده کدامین روی
نه سویی هست نه رویی جان
شوی باید تو جانِ جانِ جانِ جان