چشمانم را به تو هدیه خواهم داد
تا به مقصد که رسیدی با آن بنگری خدا را
من با تو خواهم دید
می دانم ، میدانم ، می دانم
به راه پری ها را خواهی یافت
که تاج خوشبختی حمل می کنند
و تو در آن دید اسراف مکن
که خیلی ها آرزوی دیدن آن را دارند
به پری دریایی که رسیدی در غرب
از آب اقیانوس آن جرعه ای بردار
من به تو دستانم را خواهم بخشید
آرام باش ،آرام باش
در این سفر که تو میهمانی
مروارید خانه ی احساس تو خواهد بود
و عقاقی داغ دار ترک من است
شک نکن راه ناگزیر نزدیک شد
به فرشته ها سپردم با تو
همرا شوند تا مبدا نسیم
تا اوج قله های نور
تا خانه ی طلوع
تا یک قدم به او
تو به چشمان من نزدیکی
لمس کن مرا ،لمس کن
آه، سهم من این است!
که در فراغ تو دیده تر کنم
که در فراغ تو غصه سر کنم
اشک دیده خشک شد
نور دیده تار شد
تو کجایی عشقم
پری ها از صدای ناله هایم افسردند
و فرشته های من عاشق شدند
حکایت من وتو جفای عشق بازیست
که روشن کند چشمان دلربا را
او که به سوی تو می آید نه من منم
اما دل به او دادم و چشمانم را
که او سبک بال است
راه بده او را که از دروازه های جهنم بگذرد
با چشمان باز
و از بهشت عبور کند
با چشمان بسته که ماندگار نشود
بگو ابرها را او را سرعت بخشند
و باد ها را برای هدایتش
او میهمان توست
برای تو هدیه ای آورده است
دل من همراه اوست
او منیت من است
که از من بودن ها گذشت