برون گشت طفلی از خیمه ی گدایان
جامه ژولیده بود و سیه بر رخساران
سراغ طعامی گشت در زباله دانان
آن چه مانده بود به جا ز طعام ثروتمندان
خود نخورد و بازگرداند برای یتیمان
خیمه سیاه بود و سیاهی برای عزیزان
طفل آهی کشید و نشست کنار شریکان
قلب من بود که می شکست در دید پنهان
نانی خوردند و گفتند سپاس ایزد منان
امروزِ ما گذشت برس به داد غریبان
من رهگذری بیش نبودم چو درویشان
در فکر و عجب بودم از راز این انسان
دکلمه ی این شعر را می توانید با کلیک روی دکمه ی زیر دانلود یا مشاهده کنید:
حجم: 309 KB فرمت: mp3