مثل تو که رفتی و رفتی مثل غربت غم توست
اگه من مسبّب عشق توی خاطراتت باشم
تو خود خالق عشقی پیش تو کوچک باشم
من و تو شکل دو آبیم یکی دریا یکی جویبار
تو خود دریای عشقی، منم آن وابسته جویبار
مثل رعدی با ابهت مثل خورشید گرم گرمی
مثل چشمان یه کودک خیلی زیبا پاک پاکی
توایی خالق هر واژه توی دفتر یک شاعر
که می نویسد از وصف حال دو عاشق نادر
کاش معجزه می شد فاصله ها پایان می گرفت
کاش حال من و تو به دیداری سامان می گرفت
کاش قلبی که گرفته شد پشت دیوارهای فاصله
این چنین نمی شکست در دیار بی عاطفه
کاش شبی رویاهایم را با باورهای من می دیدی
کاش عشق را یک بار با قلب من می سنجیدی