-
چه گویم
1391/09/03 16:17
یکی بر بال عشق هر روز سوار است یکی مانند او هر روز خراب است یکی حتی خبر از خود ندارد نمی داند چرا بر او سوار است برادر با برادر بر سر مال شبانه روز گویا در ستیز است کسی را هم اگر دیدی تو با پول بدان دستش به جایی در بگیر است چوپان گله ی روستای ابتر کو؟ کمال را گویی؟ امروز رئیس است مسافرکش شد همسایه ی ما با مشتی مدارک و...
-
عاشقانه1
1391/09/03 16:09
برای دیدن تو از سفر آمدم، من از دیاری دور از پشت دریاها آمدم از آنجا که کودکان پریزاد می شوند، در لابه لای بازی هایشان گم می شوند برای تو هدیه ای آورده ام، گوی عمر خویش را ترکانده ام این عمر مقوایی من است برای تو آورده ام، من آن روز مغرور رفته بودم امروز شکسته آمده ام مرا بپذیر باور نمی کنم تو مرا فراموش کرده باشی،...
-
پشت تاریکی ها
1391/09/03 16:07
پشت تاریکی ها خانه ایست و در آن خانه نوری از پشت پنجره پیداست من معلق در هوا همانند پرستو نظاره گر اویم از پشت پنجره های مه آلود، قلمی در حال نوشتن تکنه نانی، کم صدا، بسته ای سیگار و نگاهی از یک مرد که گاه گاهی افق از تاریکی چشمانش پیداست آنچه می نویسد این است پشت تاریکی ها خانه ایست خانه ای باید ساخت در روشنایی آنجا...
-
نامه
1391/09/03 16:05
تو دل شبای غربت یه نفر از اوج نفرت می نویسد نامه ای را می فرستد غصه ای را پدرم اینجا چه سرده با من و ما خیلی درده روزامون مثل عذابه دلامون مثل کبابه کسی رو اینجا ندارم کمی از خودم بیزارم نمی گم که من بد کردم فکر اینجاشو نکردم کسی اینجا همصدام نیست آخه با من آشنا نیست پدرم راستی یه چیزی راست می گفتی که مریضی؟ نامه هات...
-
گل نرگس
1391/09/03 16:03
تو گل بودی و من کور به دنبال گلستان تو می بودی و من مست به دنبال میستان عطر خوش نرگس، همراه تو خندان من بی خبر اما به دنبال عطرستان محفل تو گرم بود، همراه تو تن پاکان محفل من اما مشتی مست و بی درمان عمر تو ولی کوتاه، برچیدن تو آسان عمر گل من زیباست گرچه مردنش پنهان آنان که سراغ گل پرسند از من و ایشان کوی ره تو گویم گل...
-
عاشقانه2
1391/09/03 16:01
بی تو آفتاب شبی چند از آن کوچه گذشتم بر در خانه تو چون مرغ سحر گلایه بستم جامه چون درویشان ناله از درد عشق داشت دل نگران بود سخن فراوان با تو کار داشت یادم آمد چون شبی با تو از این کوچه گذشتیم تو به من گفتی عاشقانه بر سر برکه نشستیم شب نگران موسیقی آب آرام گلها بسته شاخه ها به سوی ماه در اوج آب خم گشته باد خاموش مردم...
-
بخت
1391/09/03 15:50
یک روز غم زیاد شد مادر اشک ریخت پدر بیمار شد من مسافر بودم دلم تنگ شد انگار دنیا برایم بند شد اشکم نریخت دل همچو سنگ شد لحظه ای ایستاد دوباره شروع شد تخیل نبود دنیام نابود شد آسمانی که یک روز سیاه شد نوشته شده در یکم آذر 1389 نظرات قدیمی دکلمه ی این شعر را می توانید با کلیک روی دکمه ی زیر دانلود یا مشاهده کنید: حجم:...
-
مسند عشق
1391/09/03 15:49
چون جهان بر عشق پایدار است همه چیز در منطق عشق آزاد است جهان در مسند عشق منظم گرفت مهتاب شب از عشق آرام گرفت حتی مور از قدرت عشق دانه می کشد بین، فلک که از او اینگونه کار می کشد پروانه به دور شمع از آتش عشق سوخت همان پروانه که روزی پیله ای دوخت بوی گل در گلستان از عشق معطر شد عمر گل در بوستان از عشق منظم شد آسمان چتر...
-
خواهم آمد
1391/09/03 15:47
به عشقم نوشتم نامه ای یک روز خواهم آمد، امروز دیر است،فردا خواهم آمد تو پاک بمان گم، من خواهم آمد اسب من تشنه است، بی اسب خواهم آمد در پاییز یا زمستان، بهار خواهم آمد سیاهیست آشکار سایه ها خاموش نیستند، در تاریکی خواهم آمد پشت سر فراموشی، پنهان خواهم آمد تو آرام بمان گلم، یک روز خواهم آمد فراموشم نکن اینجا سرد است از...
-
فرشته ی من
1391/09/03 15:43
این شعر را برای یکی از دوستان وبلاگیم نوشتم که سالهاست از دوری مادرش در غمه... صاحب این دو وبلاگ به نام "یاسمن" غمکده ی یاس پاس تنها من هنوز آرزو داشتم، دستمو تازه گذاشتم توی دستاش خونه کاشتم توی خونه، توی خوابم، توی رویای شبونه خواب دیدم سیاهی آمد، پشت سر، حوض پر خونه خواب من تعبیر کابوس، سرسره بازی منحوس...
-
دلواپس
1391/09/03 15:40
اگه دست یاسمن گلدونا رو آب نداده اگه بانو نسترن ماهیارو دون نداده یا قناریم کز کنه کسی اونو برنداره شب بشه و کنج خونه چراغی روشن نمونه اگه مادرم، گلم به رسم عادت اسم منو صدا کنه بعد بشینه عکس منو برداره و گریه کنه یا پدر دلش بخواد کمی با من حرف بزنه بعد ببینه مهدی نیست و رو در و دیوار داد بزنه من چه کنم تو غربتی که...
-
گریه ی آب
1391/09/03 15:37
پشت تالاب روبروی تاک هر روز آب، گریه می کند گریه ی او بی احساس نیست او آب گریه می کند از مرگ و تباهی برکه می توان گریه ها را بر شمرد تا پای عقاقی حمل نمود می توان علت پرسید، سایه ها را گم نمود شاخه های خشک را روی آب پل نمود به دشت عقاقی ها رسید خود را گم نمود واژه ها را با پری مهربان آغاز نمود هرزگان را از آب دور...
-
شب رفتنت
1391/09/03 15:35
وقت رفتنت عزیزم واسه تو لالایی گفتم دل من داغون بود اما خنده هاتو می شمردم تو انگار خبر نداشتی کسی رو که دوست می داشتی با همه خاطره هامون اینجا تنها می گذاشتی شب رفتنت یه طوفان کشتی عشق رو شکست داد همون شب خیلی دلا رو زیر آب برد و جا پس داد شب رفتنت بنفش هم رنگ آبیشو رها کرد سرخیشو تو آسمونا از گلایه ها هوار کرد اما...
-
جنگل
1391/09/03 15:33
پشت سر گله ی وحشی روبرو جاده بسته تا که خواستم اوج بگیرم یه نفر بالمو بسته سایه ها خیلی بلند بود قد یه دیوار سنگی طعم زخمو من چشیدم مثل زهر مار زنگی ساده بودن کار من بود رنگ گله رنگ مرگ بود زیر دندان یه گرگی لاشه ی عشق خودم بود قانون جنگل نوشته تو باید دیونه باشی تا که دیدی تو یه طعمه اونو خوب دریده باشی میشه چشماشو...
-
قصه ی شب
1391/09/03 15:31
امشب میخوام واسه لبات قصه بگم میخوام واسه ناز چشات قصه بگم امشب میخوام لیلی و مجنون بیارم شاید که باز گرگ و بیابون بیارم امشب میخوام لباتو رنگی کنم شاید که باز رنگ گل سنگی کنم رنگ گل سنگی که فرهاد شکست رنگ دل شیرین بیچاره کنم بزار واست یه قصه تعریف بکنم شاید بشه رنگشو تقلید بکنم دلم میخواد قصه ی لیلی رو بگم اما...
-
هجوم سایه ها
1391/09/03 15:24
به استاد عزل گفتم روزی چرا با مردمان عشق سوزی چرا باید برای درد لیلی تو هم مانند مجنون ها بسوزی چرا باید برای عشق شیرین تو هم فرهاد باشی تا بمیری چرا باید برای درد دلها شبی همپای پیچک ها نشینی چرا می خواهی ای سر در گریبان تو خشم روزگار را تا ببینی کدامین عشق تو را دیوانه کرده که زیر پای خود را هم نبینی چرا با هر کسی...
-
گل نازم
1391/09/03 15:21
عزیز من بچه بمون بچگی ها خیلی خوبه تصویری از گم شدن و رهایی و یه میدونه تو فکر تو سایه نبود آدم بدکاره نبود تو بازی هات غیر خودت هرگز برنده ای نبود عروسکات زنده بودن تو نگاه عاشقی هات گلوله هات کاری بودن در شلیک آرزوهات تو کوچه ها با بچه ها با یه صدا قهقه ها چه بی خیال می دویدی به سوی حادثه ها اما شبا می ترسیدی می...
-
فنا شدی
1391/09/03 15:19
حریص طعمه های عشق بازی شدی تا رسیدم دیر بود تو دیگر فنا شدی لحظه ای آرام گریستم خاموش شدی کاش در آن لحظه میمردم تباه شدی هنوز تن تو خیس است خام شدی چه آسان در بستر مردی آرام شدی هیچ نگویم تو در کلامم بیمار شدی زین پس در خاطر من تار شدی بوی عطر گل ها را نمیدهی بدبو شدی مانند سایه مرگ در تاریکی ها شدی هیچ نگویم که تو از...
-
عشق غریب
1391/09/03 15:17
چرا داستان من روزی شکست خورد چرا تنها شدم، قلبم ترک خورد چرا دوستان مرا دیوانه خواندند به دنبال عشقی بیگانه خواندند چرا سخت بود برایم دل بریدن از آنانی که از من تن بریدن چرا هر روز من آشفته تر شد چرا سیمرغ من آهسته تر شد چرا عاشق شدن را خوب بلد شد دلی که عاشق اهل غربت شد چرا دیگر چرایی را جواب نیست رها کن، دیگر چرا...
-
پرواز
1391/09/03 15:02
بگو ای رفیق سازم کمکی که شعر بسازم بگو از دردی نهفته تو دلای سرد و خفته بگو از روز بهاری چشای خیس قناری بگو از مادر عاشق از شکستن شقایق بگو از دردی که سهمگین شده تو دلای غمگین بگو از پدر که روزی شده محتاج یه روزی بگو از افتادن برگ منتظر برای یک مرگ بگو از چراغ خاموش از یه فریاد تا فراموش بگو از مغزی که پوکید یا همان...
-
به ابلیس
1391/08/27 21:04
همه تعظیم کردند نه به آدم به دستورش به دستور آن خدایی که نیست همتایش تو تعظیم کردی به ذاتت که بود آتش ندانستی که آتش تعظیم کرد به خدایش آب و باد و خاک آتش بنده اند خدا را پیوسته در عبادتند ذات بی مثال کبریا را بنده را بندگی لازم است نه خطا تو خطا کردی اما بازگشتی باز به جفا من ز خاکم خاک بنده است من نیز بنده ام خاک...
-
شاپرک
1391/08/23 21:22
شاپرکی که روی شاخه ی تن من نشست به من آموخت می توان در میان مردارها زنده بود من و تنهایی یک شهر غریب و شاپرکی به اندازه وسعت دید چون به زیبایی آن خیره شدم همه ی مردم شهر جمع شدند تن من چون چوب، خشک چشم از دیده پر نور و دلم در التهاب بود همه ی مردم شهر دیدند همه ی مردم شهر دیدند دیدند دیدند که من و تو از آن چشمه ی پر...
-
بی خوابی
1391/08/21 14:20
شب از نیمه گذشت امشب همه خوابند مثل هر شب شبیه هر شب دیگر نمی آید سراغم خواب کمی با خود سخن گفتم و در رویا سفر کردم در آن رویا که هر شب را بدون تو سحر کردم که گویا صبح نخواهد شد با خدا خلوت کردم نماز صبح چه شیرین است که با چشمان خواب آلود همه شادند ولی امروز شبیه هر شب من بود خدا گوید اگر روزی چه می خواهی بگو ازمن...
-
میهمان
1391/08/17 19:31
چشمانم را به تو هدیه خواهم داد تا به مقصد که رسیدی با آن بنگری خدا را من با تو خواهم دید می دانم ، میدانم ، می دانم به راه پری ها را خواهی یافت که تاج خوشبختی حمل می کنند و تو در آن دید اسراف مکن که خیلی ها آرزوی دیدن آن را دارند به پری دریایی که رسیدی در غرب از آب اقیانوس آن جرعه ای بردار من به تو دستانم را خواهم...
-
مغرور
1391/08/10 22:46
تو را دیگر نمی خواهم تو بی اندازه بد هستی مرا عاشق کردی اما به فکر دیگری هستی نمی دانی که شب ها را بدون تو نمی خوابم همه دیوار خانه را به عکس تو می آرایم تو بی اندازه بی رحمی دل من درد دارد بدون تو هر جا باشم به راه تو چشم دارد تو را دیدم که پژمرده تو بی اندازه مغروری دلت را او شکست اما به پیشم برنمی گردی دکلمه ی این...
-
یه خواب
1391/07/29 00:15
مثل بستن دو چشمات و تنفس عمیقت در بلندی یه قله به زیر پا یه دریا مثل شل کردن اعضا و سقوط به ته دریا مثل احساس پریدن بعد از آن چیزی ندیدن مثل احساس یه پرواز لمس آسمان و آواز دکلمه ی (نجوا) این شعر را می توانید با کلیک روی دکمه ی زیر دانلود کنید: حجم: 784 KB فرمت: MP3
-
گل تشنه
1391/07/11 22:15
وقت آب دادن گل هاست، گل من طاقت ندارد تو نگو که آب نداریم، تشنه است باور ندارد تو برو، مرا خبر کن، وقت جان دادن گل ها طاقت دیدن ندارم وقت التماس گل ها تو بیا ببین که عشق را گوشه ی باغ خشکیده که زنبور آب می آرد برای گل پژمرده تو ببین شاپرک ها را، با زبان خشک روزه بال بال می زنند باد را برای گل تکیده و خدا نظاره دارد تک...
-
دم آخر
1391/06/17 16:49
(در سیاهی شب ، درون خانه ای سرد، پشت مانیتوری خسته ، دلتنگی های تو را می نویسم، ) تو عاشق منی که از تو دور گشته، در جستجوی تو از تو گم گشته ، نوازش دست لای موهایت، ددی گفتن های بعد از تکرارت ، دلارهای تا نشده در جیب هایت، شاید هم کمی بعد از سر درد هایت ، ای کاش شب تمام نمی باید شد، ای وای آفتاب درآمد پایان دیدار شد ،...
-
به تمام معنا درگیرم
1391/06/03 22:54
به تمام معنا درگیرم مث اوقات سخت بی پولی گوش دادن به آهنگ جدایی مث ترک زن از ناچاری به تمام معنا درگیرم مث درگیر شدن من با تو روی میز استکان را نگاه مث تنهایی و یک حس شوم به تمام معنا غمگینم مث غمگینی یک دیو وحشی که هنوز عشق جان می دهد مث دیدن یک رگ سفید به تمام معنا بیدارم مث احساس مکیدن یک سیگار نوشیدن جرعه ای از...
-
به دیدارم نیامد
1391/05/19 04:29
من برایت شعر نوشتم او به دیدارم نیامد هیچ ندانست که دل من هیچ به دنبالم نیامد من که عاشق تو بودم تو به دنبالم نیامد هیچ نشانی از تو گویا تا به دیدارم نیامد من نمی دانم چرا شب خواب به چشمانم نیامد فکر تو هرگز از این دل تا به بی راهه نیامد اما تقصیر کسی نیست که به دیدارم نیامد ساده بودم ساده هستم او به دیدارم نیامد با...