-
دنیای کوچک
1391/04/22 19:36
دنیایی که من دیدم کفاف این دل تنگ را نمی کند او فقط دل را تنگ می کند حتی آسمان ها هم با دل من نمی سازد که در زیر باران به هیچ عشقی دل نمی بازد تشنگی من را دریاها توان سیراب ندارد جز در سجود، آب به حلقوم من راه ندارد به بانوان زیبای شهر بگو دل من اسیر عشق زمینی نمی شود انتظار مرا نکشند که این دل برای آنها عشق نمی شود...
-
گریزان
1391/04/09 13:53
با تمام آرزوها که خفته در گور شدند با تمام رویاهای جوانی که مغلوب شدند قسم به حس سرکوب گر بی احساس به قاتل باغ های پر از یاس قسم به درگیری این جسم با روحم به سادگی های گذشته از وجودم با تمام وجود دچار حس تنگ شدم دچار احساس ماهی در تنگ شدم قسم به تاریکی های شب که ترس دارد که درون خود انبوهی از شرم دارد قسم به پاییز که...
-
مولا علی
1391/03/14 20:38
من به اذن ربّ عالم به برترین از جنس آدم می نویسم دو سه خطی از مولا علی عربی واژه های عذری ندارند قدرت بیان ندارند در وصف جمال مولا باعث خلقت اولا هر کس عاشق خدا شد او علی را بشناسد از خدا، خدا شناسد آن که عشق را بشناسد خوش به حال سجده گاهی که در آن دیده گشودی که تو از نام خدایی علی مرد بی همتایی که تو دیده ها تر کردی...
-
جنگل کلبه
1391/03/01 22:37
گویا امشب پری ها میهمان خانه ی ما خواهند بود من برای آنها از باغچه نور می چینم و تو در کنار کلبه ی چوبی مرا فریاد میزنی که امشب فرشته ها نخواهند آمد در جنگلٍ خانه ی ما،خورشید نمی آزارد و پرنده ها جز غزل نمی سرایند و کسانی جز فرشته ها را نخواهی یافت که آنها در خانه ی چوبی خوشحالند در کنار درخت بیدی که سر به فلک کشیده...
-
درخت من
1391/02/21 00:47
درخت سیب درخت پیر درخت مادربزرگ درخت خانه ی ما او مرا به کنار درخت سیب برد و من کودک و درخت مهربان بود طناب به شاخه هایش بست و مرا به تاب بازی عادت داد درخت مهربان درخت صبور درخت خدا و من هر روز به شانه هایش آویزان بودم و در هر اوج به خدا نزدیکم می کرد من به چهره ی درخت نگریستم و اشک بر چشمانم نازک شد و فریاد زدم که...
-
نقاب به صورتان
1391/02/06 23:46
همه به صورت نقابی دارند از جنس پوست با تو ام ای رفیق خبر نداری از دوست او را که بسیار دوست داشتم رها کردم وقتی که از پشت نقابش اندکی نظر کردم مگر خبر نداری که چشمانم بی تاب شدند از دیدن چهره های حیوانی گریان شدند در این دنیا شبها زندگی وحشتناک است به وقت صبح دیدن مردم دردناک است *** ای کاش در جنگی زیبا کلبه ای داشتم...
-
یکی عاشقم بود
1391/01/15 22:36
جَوون تر که بودم یکی عاشقم بود منو که نمی دید دلش می گرفت زود می گفت خیلی وقته دلم پا به پاته می گفت هر جا باشی نگاهم به راته منم بچه بودم دلم پُرتنش شد بهش اینو گفتم اونم باورش شد خلاصه نشستیم یه رویا کشیدیم واسه زندگیمون چه خوابایی دیدیم به هم قول می دادیم که باهم بمونیم تا هر جا که می شه تا هر جا بتونیم ولی من...
-
مهدی و یاران
1390/12/27 18:04
بعضی ها اسمت را بردند ندونستند تو کی هستی بعضی ها حتی نخواستند بدونند بهر چه هستی خیلی اند اونا که میگن دوست دارن بیای از غیبت ولی وقتی تنها هستند می کنند پشت تو غیبت بعضی ها با اسم و رسمت واسه خود دکان دارند الکی میگن واسه تو قصد سرباز دارند ولی تو این همه بدها بعضی ها اخلاص دارند بــــرای ظــهـور آقــا قصـــــد...
-
گل من
1390/12/13 23:18
شاید از تمام هستیم جز یه شاخه گل نمونه شاید این روزها نزاره جسم من زنده بمونه شایدهم مثل یه درویش کنج یک دیوار بپوسم که اون لحظه آخرین یادگاریتو می بوسم تا به اون روز که بیایی چشم به راه تو می مونم یه روزی عاشق نبودم ولی الآن خوب می دونم راستی اون شاخه ی گل که گفته بودم، آب نداره گفته جون نمیده تا که برسه دست ستاره می...
-
اسیر دل
1390/12/01 21:49
می دونم که دیگه دیره/عجل هر دو رسیده/من که زودتر از تو مردم/تو گفتی قیدمو زد او/ندونستی که اسیرم/به اجبار دارم می میرم/تو هم که ایستاده مردی/توی چنگ وحشی دیو/تنت رو به کی سپردی/وقتی که پیشت نبودم/من و تو روحی نداریم/توی جسمی که می بینند/روح ما عاشق هم بود/واسه اینه که رها شد/بزار با جسم من و تو/هرکی می خواد تا...
-
سخن از نور
1390/11/15 20:41
سال ها گذشت و من افسار شیطان بریدم رها گشتم، با چشم دل دیدم که مجنونم بعد از آن تازیانه های دیگری می خوردم شلاق به دست شیطان بود ولی باز نمی گشتم گر چه تنی شکسته و آهی در بساط داشتم چون به چشم دل نور می دیدم باز نمی گشتم در سپیده دمی که افق چشم را نوازش می داد به گوش دل شنیدم صدایی که دل را پرواز می داد آه، صدای که...
-
دوری تو
1390/11/03 21:46
چه کنم؟! از بس دلم گرفته از دوری تو شعر می گم شاید آروم بشم از سوری تو تو که رفتی دل من طوری شکست که کسی لای شکسته هاش نشست واسه اینه که دلم خوب نشده خوب چی بگم دوباره عاشق نشده بعضی شب ها خواب به چشمام نمیاد بی خودی بهونه می گیره کسی که نمیاد ولی بعضی شبا اونقدر دل من بغضی می شه که خدا روح منو می بره جایی که دلم آروم...
-
دیوار فاصله
1390/10/24 19:35
از عشق زمینی نمی نویسم دیگر از هیچ طبیبی نمی نویسم از آن روز که سیاه و سفید در هم آمیخت از آن روز که دخت همسایه خود را آویخت از آن روز که آیینه ها طرد شدند پشت دیوار سایه ها گم شدند و از آن روز که تمام شد صدای خاطره ها تباه شد تو مرا نمی خوانی؟! من هنوز زنده ام در پشت دیوارها در جامه ای پوسیده ام هر جا را می نگرم...
-
دنیای پری ها
1390/10/05 00:36
دریچه ها باز می شوند کلید آن ایمان است مادرم می گفت به من در باغ روی سکوی کنار پنجره تکیه زنان به میله های زنگ زده می نگریستیم به پرواز به دشت پوشیده از لباس آواز بوی خدا می داد آن ساز در آن شب بود پس از آن در شبی دیگر به خواب دیدم دری پیدا بگفتا باز کن تو ای زیبا شنیدم من سخن ها همی می گفت بگشای دری از درها دری دیدم...
-
چگونه می پنداری انسانی
1390/09/22 22:03
چگونه می پنداری انسانی آه، چگونه می پنداری که تو انسانی آنگاه که کوبه های تبر تو هنوز پای درختان را ساقط کرده آنگاه که تیر سرکش تو گلوی آهوی بیشه زار را دریده چگونه می پنداری که تو انسانی آنگاه که خشاب به سلاح گذاشته ضامن به رگباری آنگاه که بوی لجن می دهد هر نفس از حلقوم تو به اخباری چگونه می پنداری که تو انسانی آنگاه...
-
یا حسین من گنه کارم
1390/09/06 17:08
یا حسین عرض سلام دارم چند بیت در وصف شما دارم من گنه کار بودم و آشفته حال عمر می گذراندم همچون شغال تا که دیدم روزی عاشورا بود بیدق و پرچم تو برپا بود مردمی که بر سینه و سر می زنند یا حسین گویان فریاد می زنند اندکی با خود به اعماق وجود فکر کردم به معنای سجود تا که فهمیدم بازنده منم شرمسار نفهمیده منم پشیمان گشتم از...
-
کودکی می آید
1390/08/30 16:52
کودکی می آید صدای زوزه ی باد می آید آهسته و آرام کودکی می آید وای، چرا چشمانم تیر می کشد چگونه تصویر ناگهان پیر می کشد من پشت پنجره ی کلبه ی تنهایی تو روبروی دشت بی نهایت رویایی پنجره را می بندم در باز می کنم تو را از روبروی در آواز می کنم تو جواب نمی دهی، ناز می کنی مرا با صدای انس، آواز می کنی در می بندم، به آیینه...
-
روستای تنهایی
1390/08/16 22:57
به فکر یک روستا هستم که سر به فلک کشیده باشد مردمان کمی باشد مردمکان نیز باشد به فکر چرخ آسیابی که بچرخد به قدرت آب و من نظاره گر باشم آن سوی مرداب روی یک شاخه گل نیلوفر پروانه خواب می بیند کنار بید کهن سال کهنه سواری جان می دهد بگو نیایند از دیار ماشین از دیار دود و خشم و آهن دیار ما هنوز بوی خدا می دهد بگو نیاید دیو...
-
جدایی گل
1390/08/05 20:05
عکستو رو آب می بینم/شبا که بی تو می شینم/من و ماه و چند ستاره /غیر از این چاره نداره شاید اون روح تو بوده /شاید هم چیزی ندونم/بعد تو جدایی سخت شد/مثل یک گوله ی مرگ شد تو که رفتی روز بعد شد/دلها سرد و هوا بد شد/یکی خندید یکی مرد و/ یه نفر دیونه تر شد تو نفهمیدی که من هم هم صدای تو نبودم/تو که خوب بودی من اما مثل تو...
-
الکی
1390/07/21 23:20
یه خونه ی کوچیک دارم با یه قلم پنجره ای که وا میشه به سوی غم صبحا سر یه کاری ام برای نان شبا می شینم پای این دفترِ جان هی میگم از روزایی که تکراری اند از ذهن هایی که از همه فراری اند یه روز یه شعر از دختری که غرق میشه فردا یه شعر از سفری که سر میشه حال زیاد خوشی ندارم، شاکی ام وقتی نماز می خونم خیلی عالی ام تنهام و...
-
بی عشق نمی گذرد
1390/07/15 19:16
از آن روز که تو رفتی زیاد می گذرد هنوز خاطره هایت زِ یاد می گذرد جای خالی تو خالی مانده است نمی گذارم کسی از آنجا بگذرد تو هم در فکری؟ یا فقط من فکر توام این چنین حادثه ها از راه می گذرد تار گشته چشمانم بس گریه کرده ام اشک از دیدگان تو نیز می گذرد؟ نه ، تو شاد باش، هر جا که هستی شاد باشی روزهای من شاد می گذرد همش در...
-
مِثل بی مِثل
1390/07/05 23:07
مثل دستای فرشته / مثل بارون روی شیشه / مثل تازگی یک برگ / مثل یک خزون بی برگ / مثل خنده های کودک / وزش بادهای کوچک / مثل تاب خوردن بختم / چیکه های سرد سقفم / مثل هر آدم و حوا / مثل هر حادثه در ما / مثل خاموشی ساعت / بعد از اون یه خواب راحت / مثل یک طلوع خورشید / بعد یک شب دل انگیز / مثل داستانی که خوب بود / بهتر از...
-
حال من
1390/06/29 23:41
خبر از حالم نداری / تو کجایی تو کجایی / حال من شبیه سوختن / مثل پروانه افروختن / حال من شبیه کابوس/ سرسره بازی منحوس / میدونم خبر نداری / آخه تو که دل نداری / که بدونی که زیاده / حال من خیلی خرابه/ حال من شبیه گریه / شکل شاهین تیر خورده / که داره می افته پایین / مثل آیین بی آیین / حال من شبیه مردن / اما جون دادن به...
-
نجوای عشق
1390/06/29 14:31
بس چه آسان می شوم پیش تو آرام می شوم تو بگو من همان می شوم روی انگشتر نگینت می شوم شعله بر آن نگاهت می شوم روز آتش آبت می شوم من صدای پایت می شوم وای، کابوس خوابت می شوم قلم بر دست تو بوم می شوم تو بکش، من چه زیبا می شوم هر چه خواهی آن می شوم تو بگو من آبان می شوم ماه میلاد تو می شوم در شب و تنهایی بستر خواب من برایت...
-
آهسته بخوان
1390/06/29 03:48
آرام باش ، آهسته بخوان او خواب است هنوز جای سیلی بر صورتش داغ است نشنیدی صدای گریه های بی فریادش را! ندیدی قطره اشک بر چشمانش را! او تبعید شده ی سرزمین آزادیست او فرشته ی شب های تاریکیست جا مانده از کاروان رهایست شاهزاده آرزوهای بهاریست آرام باش ، آهسته بخوان او خواب است زلف او عمق تارهای گیتار است نگاهش نگاه شاهین در...
-
در ذکر خدا
1390/06/13 20:49
ماه و خورشید و فلک بیدار است در ذکر خدا هر ذره ای گویا است چون فرشتگان که پاک و معصومند در ذکر خدا در صفوفی معلومند آب و باد و خاک و آتش در سجود من سجود و او سجود و ما سجود سجده بر درگاه حق داریم و بس علم و عشق را از خدا خواهیم و بس چشم دل بیدار کن تا بینی جهان را جلوه های ناپیدا به چشم هر انسان را تا بینی که سخن ها...
-
قصه ی شب (نشد)
1390/05/21 17:34
خواستم برات قصه بگم اما نشد قصه ی دلتنگی بگم اما نشد خواستم لیلی و مجنون بیارم اما نشد خواستم گرگ و بیابون بیارم اما نشد خواستم فرهاد بشم اما نشد خواستی شیرین بشی اما نشد نکه نشه آدما دل سنگ بودن همپای ما مسافرا خسته بودن نکه نشه ما هم کمی محل نزاشتیم به دلا اما ولی خوب پا میزاشتیم رو دلا خواستم برات قصه ی لبهاتو بگم...
-
همراه با زندگی
1390/04/31 02:38
فکر می کنیم که زنده ایم یا زندگی رو ساخته ایم زنده نبودیم ببینیم که زندگی رو باخته ایم یکی هم سن تو شاده پول تو جیبش خیلی داره پدر مادر همراهشن دوستای خوب هم سازشن یه روز سفر دبی داره یه روز دعوت به کیش داره همیشه شاد و خوشحاله چشماش میگن غم نداره یکی هم سن تو باخته بخت بدی باهاش ساخته دلش پاک بود اما بد شد وقتی که...
-
لاک آبی
1390/04/22 00:23
لاک آبی سرمه کشیدم به چشات/چشای پشت اون نگات/نمی دونستم چی میشه/وقتی که رقصیدم باهات/آبی لاک دست تو/نور سیاه چشم تو/گم شدن عقاقیا/پرسه تو شب کنار ما/خلاصه این که گم شدیم/تو دست تو رها شدیم/هر جا میری دنبال تو /کوچه به کوچه پای تو/حتی خیال فکر تو/موهای لخت تن تو/شونه به شونه با منه/شونه به شونه با منه/سایه بکش روی...
-
آدمای گرگ نما
1390/04/02 16:53
آدمای گرگ نما مواظب خودت باش گرگا کمین نشستن راستی شنیده بودم بال و پرت رو بستن دیگه نپر،قفس بود پریدنت هوس بود راستی خودت بریدی یا کسی هم باهات بود ساده گذشتی از من حتی از قاب عکسم من کور نبودم اما چشامو رو تو بستم دندونای تیزی داشت اون که تو رو شکار کرد آدمای گرگ نما ببین با تو چیکار کرد من که دلم نمیاد حال تو رو...